شیوا، گانِشا و پارواتی - داستان تولد گانِشا
سادگورو داستانی را روایت میکند که چگونه شیوا سر گانشا را از تن جدا کرد و فاش میسازد که برخلاف باور عمومی، سر او با سر یک فیل جایگزین نشد، بلکه با سر رهبر همراهان فرازمینی شیوا که به گاناها معروف هستند، تعویض شد.

فهرست مطالب |
---|
۱. چگونه گانِشا متولد شد |
۲. چرا شیوا سر گانشا را قطع کرد |
۳. چرا گانشا سر فیل ندارد |
۴. دانشمند سیر |
۵. اهمیت گانش چاتورتی |
چگونه گانِشا متولد شد
سادگورو: شیوا تا حدی شوهری خانهبهدوش و سرگردان بود. او مدام برای دورههای طولانی چندین ساله به هر جایی که سرگردانیهایش او را میبرد، میرفت. در آن روزها تلفن همراه و ایمیلی وجود نداشت، بنابراین وقتی میرفت، پارواتی هیچ ارتباطی با او نداشت. و او بسیار احساس تنهایی میکرد. علاوهبر این، به دلیل ماهیت وجودی شیوا – که بهعنوان یاکشا سوروپا یا موجودی غیرانسانی شناخته میشد – پارواتی نمیتوانست فرزندی از او به دنیا بیاورد.بنابراین، از روی تنهایی و میل و غریزه مادری، تصمیم گرفت کودکی خلق کند و به او زندگی ببخشد. او بخشی از وجود خود، خمیری از صندل که روی بدنش بود را برداشت، با خاک آنجا درآمیخت، به شکل نوزاد درآورد و به آن زندگی بخشید. این ممکن است دور از ذهن به نظر برسد، اما امروزه علم در این مورد صحبت میکند. اگر کسی یک سلول پوششی از شما بگیرد، روزی میتوانیم چیزی از شما بسازیم. پارواتی به آن زندگی بخشید، و پسر کوچکی متولد شد.
چرا شیوا سر گانشا را قطع کرد
چند سال بعد، وقتی پسر حدود ۱۰ سال داشت، شیوا با گاناهایش بازگشت. پارواتی در حال حمام کردن بود، و به پسر کوچک گفته بود: «مطمئن شو کسی از این طرف نیاید.» پسر هرگز شیوا را ندیده بود، بنابراین وقتی او آمد، پسر جلویش را گرفت. شیوا در یکی از آن حالوهواهایش بود - نمیخواست متوقف شود - پس فقط شمشیرش را بیرون کشید، سر پسر را از تن جدا کرد و پیش پارواتی آمد.
وقتی پارواتی شمشیر خونین را در دست او دید، فهمید چه اتفاقی افتاده است. او پسر را دید که بیسر آنجا افتاده بود و از خشم منفجر شد. شیوا سعی کرد او را متقاعد کند: «اشکالی ندارد. او واقعاً پسر تو نیست. بههرحال، تو او را خلق کردی و من او را به پایان رساندم. پس مشکل چیست؟» اما او اصلاً حال و حوصلهی گوش دادن نداشت.
چرا گانشا سر فیل ندارد
برای حل مسئله، شیوا سر یکی از گاناها را برداشت و روی پسر گذاشت. گانش چاتورتی روزی است که این پیوند سر اتفاق افتاد. چون او سر رهبر گاناها را برداشت و روی این پسر گذاشت، گفت: «از حالا به بعد، تو یک گاناپاتی هستی. تو رئیس گاناها هستی.» در طول زمان، هنرمندان تقویمی نتوانستند درک کنند که این موجود دیگر چیست، و یک صورت فیل کشیدند. روایتها از این حکایت میکنند که گاناها اندامهایی بدون استخوان داشتند. در این فرهنگ، اندام بدون استخوان به معنای خرطوم فیل بود، بنابراین هنرمندان آن را به سر فیل تبدیل کردند. در سواحل مانسارُوار فیلی پیدا نخواهید کرد، چون این منطقه برایشان مناسب نیست. پوشش گیاهی کافی برای فیل وجود ندارد. شیوا نمیتوانسته فیلها را قطعه قطعه کند. بنابراین، او چیزهای زیادی هست - گانشا، گاناپاتی، وینایاکا - اما گاجاپاتی نیست.
گاناها همراهان شیوا بودند. ما نمیدانیم از کجا آمدهاند، اما معمولاً روایتها آنها را موجوداتی توصیف میکنند که متعلق به این سیاره نیستند. بافت آن زندگی بسیار متفاوت از چیزیست که ما اینجا از زندگی میشناسیم.
امروزه زیستشناسی مدرن بهخوبی نشان میدهد که چه دگرگونی شگرفی از یک موجود تکسلولی به تمام اشکال پیچیدهتر حیات و در نهایت به انسان رخ داده است. اما ماهیت اساسی زندگی یکسان است - تغییری نکرده است. فقط پیچیدهتر میشود. بااینحال، گاناها از همان بافت زندگی نبودند. آنها روی زمین ساخته نشده بودند. و اندامهایی بدون استخوان داشتند.
اگر بدن خود را به روشهای گوناگون به کار بگیرید، اگر آساناها را انجام دهید، آرزو میکنید که ای کاش هیچ استخوانی نداشتید. من یوگا را وقتی فقط ۱۱ ساله بودم شروع کردم، بنابراین وقتی در ۲۵ سالگی هاتا یوگا تدریس میکردم، مردم به من نگاه میکردند و میگفتند: «اوه، تو استخوان نداری. تو بدون استخوانی.» این رؤیای هر یوگی است: که روزی اندامهایی بدون استخوان داشته باشد تا بتواند هر آسانایی که میخواهد انجام دهد!
دانشمند سیر
هزاران سال است که جشن گانش چاتورتی زنده مانده و گاناپاتی به یکی از محبوبترین و جهانیترین خدایان هند تبدیل شده است. او بسیار انعطافپذیر است. او شکلها و حالتهای زیادی به خود میگیرد. او همچنین خدای یادگیری است. او قرار بود دانشمند درخشانی باشد. گاناپاتی همیشه با کتاب و قلم نشان داده میشود، تا تواناییهای دانشمندانهاش را نشان دهد. دانش و عقل او فراتر از تواناییهای معمول انسانی بود.
و او غذا را دوست داشت. معمولاً، اگر کسی بخواهد دانشمند به نظر برسد، باید لاغر باشد. اما این یک دانشمند خوب تغذیه شده است. در این روز، مردم عموماً بر این باورند که تمام کاری که باید انجام دهید خوب غذا خوردن است. مردم فقط شکم بزرگ را دیدند، اما مغز بسیار بزرگتر در سر جدید را نادیده گرفتند. آن مهمترین چیز است. شکمش بعداً بزرگ شد. شاید با چنین سر بزرگی، دلش نمیخواست پیادهروی کند! اما نکته مهم این است که هوشش چند برابر شد. پس این فقط روزی برای خوردن نیست. این روزیست که باید مغزتان را چند برابر کنید، نه شکمتان را.
تمام تمرینات یوگا بهنوعی درباره این هستند که هوش شما نباید در جایی که هست متوقف شود. هزاران مثال وجود دارد که افراد با شروع تمرینات ساده معنوی، هوش خود را به روشهای مختلف چند برابر کردهاند. خرطوم در نمیآورید، نگران نباشید، اما میتوانید برای چند برابر کردن هوش تلاش کنید.
اهمیت گانش چاتورتی
بشریت همیشه این اشتباه جدی را مرتکب شده که برای تولید آدمهای خوب تلاش کرده است. ما به آدمهای خوب نیاز نداریم؛ ما به آدمهای با درک و فهم نیاز داریم. اگر درک داشته باشید، کار درست را انجام خواهید داد. مردم فقط به این دلیل کارهای احمقانه انجام میدهند که درک ندارند.
هوش زیرکی نیست. هوش به معنای زرنگ بودن نیست. اگر واقعاً باهوش باشید، ۱۰۰٪ با هستی هماهنگ خواهید بود زیرا راه دیگری برای باهوش بودن وجود ندارد. نشانهی هوش این است که کاملاً با همهچیز اطرافتان هماهنگ باشید و با کمترین میزان ناهنجاری در درون و بیرون خود، زندگی را سپری کنید.
گانش چاتورتی روزی است که حداقل، تلاش برای چند برابر کردن هوشتان را آغاز کنید. اگر صبحها با انجام آساناها برای به دست آوردن اندام بدون استخوان تلاش کنید، ممکن است اتفاق بیفتد!