دلایل طلاق

سوال کننده ۱: وقتی ازدواج به یک نبرد طاقت‌فرسا تبدیل می‌‌شود، آیا طلاق گرفتن بهتر نیست؟

‫سادگورو: اگر ما می‌‌توانستیم بدون مبارزه با شخص دیگر زندگی کنیم، آن‌وقت مسئله طلاق به‌وجود نمی‌آمد. شما در خیابان با کسی مبارزه نمی‌کنید؛ شما با کسی  مبارزه می‌‌کنید که یک زمانی فکر می‌‌کردید فوق العاده‌ترین فرد است.  این نبرد به این دلیل نیست که آن شخص ناگهان زشت شده است. این نبرد به این دلیل رخ داده است که با رشد ما، تغییرات به‌خصوصی رخ می‌‌دهد و ما مایل به پذیرش آن نیستیم. دو نفر در جهات مختلف رشد می‌‌کنند و این اشکالی ندارد. ما مجبور نیستیم مثل هم باشیم تا با هم باشیم. لازم نیست که دو نفر چیزی مشابه را دوست داشته باشند، کار مشابهی انجام دهند، یا احساس مشابهی داشته باشند. مردم می‌‌توانند کاملاً متفاوت باشند و هنوز هم با هم باشند. این‌که فکر کنیم کسی باید درست مثل شما باشد تا با شما باشد طرز فکر نابالغی است. هیچ دو نفری در هیچ‌جای دنیا دقیقاً مثل هم نیستند. در بعضی از جنبه های زندگی بین دو نفر مقداری تفاوت وجود خواهد داشت.

‫مردی که در خیابان است را فراموش کنید، آیا حتی برای نزدیکترین فرد زندگی خود لایه‌هایی از مقاومت ندارید؟

‫رابرت اوون، نویسنده آمریکایی گفت: «همه در دنیا عجیب‌غریب هستند به جز من و تو، اما به نظر می‌‌رسد که تو هم کمی عجیب‌غریب هستی.» لطفاً به ذهنت نگاه کن و ببين. اگر بر اساس عقلتان پیش بروید، هیچ کس در جهان خوب نیست. فقط از نزدیک شخص عزیزی را در زندگی خود بررسی کنید و ببینید که چه تعداد لایه‌هایی از مقاومت در برابر آن شخص دارید. مردی که در خیابان است را فراموش کنید، آیا حتی برای نزدیکترین فرد زندگی خود لایه‌هایی از مقاومت ندارید؟ پس این یعنی هیچ کس در دنیا برای تو خوب نیست. اگر هیچ‌کس برای شما «خوب» نیست، مسئله خوب یا بد بودن دیگر مطرح نیست، بلکه این نشان می‌دهد که شما به‌لحاظ روانی در حال بیمار شدن هستید. یکی از اولین نشانه‌های بیماری روانی این است که کم‌کم فکر می‌‌کنید که هیچ‌کس خوب نیست. به نظر می‌‌رسد که شما قبلاً اولین قدم را برداشته‌اید! اگر این مسیر را بیشتر ادامه دهید، به مشکلات بزرگ‌تری منجر خواهد شد.

‫هیچ مشکلی در این نیست که دو فرد متفاوت دو روش مختلف برای درک و انجام امور داشته باشند. این احساس بنیادین است که افراد را کنار یکدیگر نگه می‌دارد.  در نهایت، شما برای جستجوی رفاه و آسایش یکدیگر کنار هم آمدید.  بیایید این را درک کنیم.  هرآنچه که امروزه به آن عشق گفته می‌شود معمولاً فقط یک طرح منفعت متقابل است. شما نیازهایی دارید، فرد دیگر نیازهایی دارد و مردم برای برآورده کردن این نیازها با هم همراه می‌‌شوند. نیازها ممکن است متفاوت باشد - جسمی، روانی، عاطفی، اجتماعی یا مالی. لحظه‌ای که، نیازی که دارید به‌درستی برآورده نمی‌شود، تمام است. این راهی است که شما می‌‌روید. هیچ‌چیز دیگری در رابطه وجود ندارد. شما می‌‌خواهید بیشترین بهره را از شخص دیگر ببرید و شخص دیگر می‌‌خواهد بیشترین بهره را از شما بیرون بکشد. این یک نبرد است، نه یک رابطه عاشقانه.

عشق در مورد توست

‫چیزی که شما به‌عنوان عشق می‌‌نامید در مورد کسی نیست، در مورد شما است، در درون خود چگونه هستید. اگر بدن شما خوشایند شود، آن را سلامت و لذت می‌نامیم. اگر ذهنتان خوشایند شود، آن را شادی و سرور می‌نامیم. اگر احساساتتان بسیار خوشایند شوند، آن را عشق می‌نامیم.  اگر انرژی‌هایتان بسیار خوشایند شوند، آن را سرور می‌نامیم.  این‌ها روش‌های مختلفی هستند که می‌‌توانید درون خودتان باشید. این هیچ ربطی به کسی ندارد، اما شما آن را با کسی پیوند می‌‌دهید. اگر کسی بخواهد ذهن، احساسات و بدن شما را خوشایند کند، این وضعیت برای مدت طولانی دوام نخواهد داشت. هيچ انساني نمی‌تواند اين کار را تا ابد ادامه دهد. شاید وقتی تازه با شما آشنا شدند، برای سه روز، هر کاری می‌‌کنند تا ذهن، احساسات و بدن شما را خوشایند نگه دارند، اما هیچ‌کس نمی‌تواند این را حفظ کند.  برای هیچ انسانی امکان‌پذیر نیست.

‫بنابراین باید یاد بگیرید که چگونه ذهن، احساسات و بدن خود را خوشایند نگه دارید. اگر احساسات شما خوشایند باشند، شما به تنهایی سرشار از عشق خواهید بود و صرف‌نظر از هر تفاوتی، همه‌چیز خوب خواهد بود. وقتی این وجود نداشته باشد، هر تفاوت کوچکی یک مشکل بزرگ است. مردم فقط زمانی می‌‌توانند در نزدیکی شما باشند که یک جور حس خوشایندی در شما وجود داشته باشد.

طلاق چیست؟

‫سؤال‌کننده ٢: من درحال‌حاضر در حال تجربه طلاق هستم و احساس می‌کنم بخشی از وجودم در حال مرگ است. چطور می‌توانم باوقار و آرامش از اين مرحله عبور کنم؟

‫سادگورو: چیزی که شما الان به‌عنوان «خودم» می‌‌نامید حجم زیادی از حافظه است. اینکه بدن شما به این شکل است به دلیل حافظه ژنتیکی است که دارد. شما بینی مادرتان و رنگ پوست پدرتان را دارید، زیرا چیزی که آن را بدن خود می‌نامید، ترکیب پیچیده‌ای از حافظه است. یک حافظه بسیار قدیمی در بدن شما زندگی می‌‌کند. چیزی که الان به آن «ذهن من» می‌‌گویید صددرصد حافظه است. شما از بسیاری جهات انبوهی از حافظه هستید و حافظه به طرق مختلف وارد شما می‌‌شود. حافظه را از طریق آنچه می‌‌بینید، می‌‌شنوید، بو می‌‌کنید، می‌‌چشید و لمس می‌‌کنید جمع آوری می‌‌کنید. از میان این پنج روش مختلف جمع آوری حافظه، آنچه می‌‌بینید و لمس می‌‌کنید عمیق‌ترین اشکال حافظه است. به‌خصوص آنچه که لمس می‌‌کنید سطح خاصی از حافظه را در سیستم ایجاد می‌‌کند.

‫طلاق یک مرگ داوطلبانه است. شما تصمیم گرفته‌اید چیزی را که به‌نوعی بخشی از وجود شماست، بکشید.

‫همسر یعنی آنها شما را لمس کرده‌اند و سطح خاصی از حافظه وجود دارد. طلاق به این معنی است که به‌نوعی سعی می‌‌کنید این حافظه را از بین ببرید و این به دلایل مختلف آسان نخواهد بود. اما در عین حال، همین واقعیت که دارید طلاق می‌‌گیرید به این معنی است که می‌‌خواهید این حافظه را به‌نوعی پایان دهید. شاید نمی‌خواهید این حافظه را پاک نکنید، اما به هر دلیلی، شما به تدریج شروع کرده‌اید کسی را که از جهات زیادی بخشی از زندگی‌تان بوده، به‌عنوان باری که تمایلی به حمل آن ندارید، تجربه کنید. می‌‌خواهید بار را کنار بگذارید، اما متوجه می‌‌شوید که این بار، چیزی نیست که داوطلبانه حمل می‌‌کردید؛ چیزی است که اجباراً به شما چسبیده است. هرچیزی که اجباراً به شما می‌‌چسبد، اگر سعی کنید آن را از خود جدا کنید، درد وجود خواهد داشت.

‫حافظه‌ای که درباره همسرتان دارید انباشته شده است و نمی‌توانید به این راحتی از آن خلاص شوید. حتی اگر از نظر عاطفی، روانی در وضعیت متعادلی باشید که بتوانید با آن کنار بیایید، باز هم خواهید دید که کل سیستم همیشه سطح خاصی از رنج را تجربه می‌‌کند. به‌خصوص، هنگامی که مرگ اتفاق می‌‌افتد، اگر به اندازه کافی با هم زندگی کرده باشید خواهید دید که حافظه همسر شما در تک‌تک سلول‌های بدن‌تان کار می‌‌کند. این فقط یک فرایند عاطفی و روانی نیست؛ این یک فرایند بسیار فیزیکی است.

‫طلاق یک مرگ داوطلبانه است. شما تصمیم گرفته‌اید چیزی را که به‌نوعی بخشی از وجود شماست، بکشید. به همین دلیل، با این درک از وجود و نحوه عملکرد سیستم، همیشه به شما گفته‌اند: «تا زمانی که مرگ شما را از هم جدا نکند، از هم جدا نخواهید شد»، چون یک حافظه فیزیکی درباره این موضوع وجود دارد و بدن تعادل ذهن را ندارد. ذهن می‌‌تواند تصمیم بگیرد و برگردد، اما بدن نمی‌تواند برگردد. هرچه حافظه بیشتری در آن ایجاد کنید، بیشتر گیج می‌‌شود.

طلاق و ازدواج مجدد

‫اکثر مردم فکر می‌‌کنند بهترین راه برای انجام طلاق این است که بلافاصله وارد رابطه دیگری از همان نوع شوند. شما با انجام این کار باعث تقلا و آشفتگی بسیار بیشتری در سیستم خواهید شد. به‌شدت مهم است که بدن زمان کافی برای کار روی حافظه داشته باشد، تا حافظه را در فاصله معینی نگه دارد. وگرنه خود را در فضایی قرار خواهید داد که ایجاد آرامش و شادی برای خودتان در زندگی تبدیل به کاری بسیار سخت خواهد شد.

وقتی طلاق اجتناب‌ناپذیر می‌‌شود

‫اگر بتوان از طلاق جلوگیری کرد، بهتر است اما به دلایلی، شما به موقعیتی رسیده‌اید که طلاق را انتخاب کرده‌اید، باید درک کنید که طلاق اساساً به این معنی است که شما کشتن چیزی را انتخاب کرده‌اید که بخشی از شماست.

‫وابستگی متقابل ما فقط با توجه به نیازهای خارجی ما است، اما وجود درونی ما به‌خودی‌خود کامل است.

‫دو نفر که احساسات، بدن، حواس و فضاهای زندگی‌شان را به اشتراک گذاشته اند، پاره کردن آن تقریبا مثل پاره کردن خودتان است چون دو حافظه به طرق مختلف با هم ادغام شده‌اند. حتی اگر به جایی رسیده باشید که دیگر نتوانید آن شخص را تحمل کنید، باز هم این موضوع دردناک است، زیرا شما در تلاش هستید که یک خاطره را از خود جدا کنید؛ خاطره‌ای که بخشی از وجود شماست – چرا که شما به‌عنوان مجموعه‌ای از خاطرات وجود دارید.

‫شما فقط از همسرتان طلاق می‌‌گیرید، نیازی نیست از خودتان طلاق بگیرید. اما باید درک کنید که قبلاً از خودتان طلاق گرفته‌اید. وجود شما با ایجاد یک پیوند، شراکت یا وابستگی – بسته به اینکه چگونه این رابطه را پیش برده‌اید – پرورش یافته است تا به‌نوعی احساس کامل بودن کنید. بیشتر شراکت‌هایی از این نوع به این دلیل انجام می‌‌شود که شما به‌تنهایی احساس ناکافی بودن و ناقص بودن می‌‌کنید. اما زندگی اين‌طور نيست. شما به‌خودی‌خود یک فرایند کامل زندگی هستید. این نیاز به هیچ کمکی از بیرون ندارد.

‫اگر به چنین موقعیتی از طلاق رسیده‌اید... زمان آن است که به درون خود رجوع کنید و ببینید. زمان آن است که کامل بودن آنچه این زندگی هست را پیدا کنید.  وقت آن است که کشف کنیم که این وجود، یک موجود کامل است و برای اینکه جوری که هست باشد به هیچ کمک خارجی نیاز ندارد. برای اداره‌ی زندگی خود در یک جامعه، ما به‌هم وابسته هستیم اما وجود اساسی این موجود، تعادل، فضا و امکان آنچه که این است، به خودی‌خود یک فرایند کامل است. وابستگی متقابل ما فقط با توجه به نیازهای خارجی ما است، اما وجود درونی ما به‌خودی‌خود کامل است.  اگر از همسرتان طلاق می‌‌گیرید، این به اندازه کافی بد است، خودتان از خودتان طلاق نگیرید.

اثرات ازدواج مجدد بر کودک 

‫سؤال‌کننده ٣: سادگورو، من قبلاً طلاق گرفته‌ام و یک پسر هشت ساله دارم.  گاهی اوقات احساس می‌‌کنم از عشق محروم شده‌ام و نیاز به ازدواج مجدد دارم.  پسرم مدام سؤال مي‌کند که چرا یک پدر در خانه ندارد. واقعاً گیج شده‌ام لطفاً کمکم کنید.

‫سادگورو: در دنیای امروز، تولد یک کودک یک اتفاق خودکار پس از ازدواج نیست.  زمانی بود که راه دیگری وجود نداشت.  اگر ازدواج می‌‌کرديد، بچه‌ها یکی پس از دیگری می‌‌آمدند.  اما در دنیای امروز، تولد یک کودک خودکار نیست - معمولاً برنامه ریزی شده است. باید درک کنید که وقتی بچه دار شدید، یک پروژه بیست ساله دارید. اگر فرزند شما بسیار شایسته باشد، یک پروژه ١٥-١٦ساله است. زمانی که انتخاب می‌‌کنید یا تصمیم می‌‌گیرید که بچه‌دار شوید.، باید حداقل برای یک پروژه ١٥ ساله آماده باشید. اگر این تعهد را ندارید، نباید وارد این موضوع شوید؛ لازم نیست چون هیچ کودکی به رحم شما در نمی‌زند و نمی‌گوید: «من را به دنیا بیاور.» اگر مطمئن نیستید که می‌‌توانید این نوع حمایت را فراهم کنید، نباید وارد این ماجراجویی اشتباه تولید فرزند شوید.

مادر مجرد بودن بعد از طلاق

‫فکر کردن به اینکه فقط یک ازدواج دیگر می‌‌تواند مسئله کودک را حل کند، یک ایده بسیار اشتباه است. من نمي‌گویم که اين قضيه حل نمی‌شود، شايد حل شد. اما فقط فکر کردن به اینکه «پدر بیولوژیکی کودک کار نکرد، اگر مرد دیگری را وارد زندگی کنم، همه‌چیز درست خواهد شد» یک ایده بسیار خطرناک است. من می‌‌گویم چنین چیزهایی فقط ده درصد اوقات کار می‌‌کنند. نود درصد اوقات بیشتر مشکل ایجاد می‌کنند تا راه‌حل. من نمی‌پرسم که چرا ازدواجت را به هم زدی، به خودت بستگی دارد. اگر تصمیم به شکستن آن گرفته اید، حداقل باید خود را شایسته کنید تا نقش والدی کامل برای کودک را به هر طریق ممکن ایفا کنید. اما چون شما مشتاق چیز دیگری هستید، کودک نیز همراه شما مشتاق است.

‫لطفاً فرزندان خود را این‌طور درمانده بزرگ نکنید که همواره مشتاق کسی باشند که آنجا نیست. فرزند هشت ساله‌تان چقدر زمان می‌خواهد با شما بگذراند؟ به ندرت. او مشغول کارهای خود است، مگر اینکه شما او را به موجودی درمانده تبدیل کرده باشید که همیشه باید به شما چسبیده باشد؛ وگرنه او کارهای خود را دارد. این طبیعت زندگی است؛ کودکان کارهای خودشان را دارند. شما فقط باید مواظب باشید تا ببینید که آنها در نهایت کارهای اشتباهی برای خود انجام ندهند. مجبور نیستند همه کارها را با شما انجام دهند.

آیا ازدواج مجدد بعد از طلاق اشکالی دارد؟

‫پس، اگر می‌خواهید دوباره ازدواج کنید، اين به شما بستگی دارد. این انتخابیست که باید بکنید. آن را به گردن پسر نیندازید. پسر را طوری بسازید که نه به شما نیاز داشته باشد و نه به پدرش. او به‌تنهایی خوب است. او فقط به حمایت و مراقبت شما نیاز دارد، نه هیچ‌چیز دیگری. هر کاری که انجام دهید، عواقبی خواهد داشت. اگر ازدواج نکنید، یک نوع عواقب خواهد داشت. اگر دوباره ازدواج کنید، نوع دیگری از عواقب خواهد بود – که قبلاً تجربه کرده‌اید، پس شاید بتوانید بهتر با آن کنار بیایید – نمی‌دانیم. اما هر دو گزینه پیامدهایی خواهند داشت. و پیامدها لزوماً نیازی به خوشایند یا ناخوشایند بودن ندارند. همه‌چیز بستگی به این دارد که چگونه آن‌ها را با خود حمل کنید. اگر پیامدها را با شادی حمل کنید، تبدیل به تلاشی از سر عشق خواهد شد. در غیر این صورت، فقط یک زحمت خواهد بود.